گالری ساربان 46533
روزهای تعطیل: سهشنبهها
ساعات کار: 16 تا 20
ادامه...
تعداد آثار فروخته 39 عدد می باشد.
بازه قیمت: 900,000 الی 90,000,000 تومان
آدرس: خیابان سهروردی شمالی، خیابان هویزه غربی، نبش شهید یوسفی، پلاک 130، طبقه اول
پس از انسان این لحظه حاضر است که تجسمی از جاودانگی است، نه زنجیره بی¬پایان این قبیل لحظه¬ها تری ایگلتون جهان پیش از انسان بوده و پس از ما نیز خواهد بود و ما جز تخمین¬هایی علمی و پیش¬گویی¬های اسطوره¬ای و دینی، تصوری از آن نداریم و نخواهیم داشت، مگر در خیال! به رغم توهم انسان در سلطه بر هستی، طبیعت همواره حقارت ما در برابر خود را به رخ کشیده است؛ از وسعت دریاها و صحراها، عظمت کوه¬ها و بی¬کرانگی آسمان تا ظرافت یک برگ و پروازش در باد؛ از سیلاب و زلزله و آتشفشان تا بیماری¬های ناشی از یک ویروس کوچک که بشریت را با هراسناکی نابودی مواجه کرده است. همه این¬ها بارها حقارت انسان را در هستی نمایان ساخته¬اند. شاید همین امر سبب اندیشیدن به آخرالزمان و پایان حضور انسان در کائنات شده است و شاید ما برای تسلی خود و ادامه حیات، حکایات و احادیثی در این باب روایت کرده¬ایم. «پس از انسان» ساوالان جماعتی هم چندان رها از این موقعیت نیست؛ نشانی از تمدن نیست، اما طبیعت دست¬کاری شده همچنان حاضر است؛ گودال¬هایی همچون قبرهایی فروریخته در کنار درختان وحشی و شاخه¬های …
کیومرث هارپا متولد 1336 در تهران است. نقاشی را از ۱۵سالگی آغاز کرد و در بیست و شش سالگی برای تحصیل رشته نقاشی وارد دانشگاه هنر تهران شد. در این دوره از آموزههای محمدابراهیم جعفری، مهدی حسینی و بهمن بروجنی بهطور خاص بهره برد. و در سال 1370 از پایاننامهی خود با راهنمایی زندهیاد ایرج زند، دفاع کرد. هارپا تدریس در دانشگاه هنر را از 1371 آغاز کرد و تا 1395 بهصورت مستمر در دانشگاههای معتبر کشور به تدریس پرداخت.
نام کیومرث هارپا در تمام این سالها در میان اهالی هنرهای تجسمی شنیده میشد اما او چندسالی در انزوای خودخواسته بهسر برد تا در سال ۹۷ با نمایشگاه «خاطرات رنگیافته» به این دوره پایان داد و طی این یکسال در پنج نمایشگاه گروهی حضور داشته و همواره آثارش با توجه بسیار مخاطبان مواجه شده است.
نام کیومرث هارپا در تمام این سالها در میان اهالی هنرهای تجسمی شنیده میشد اما او چندسالی در انزوای خودخواسته بهسر برد تا در سال ۹۷ با نمایشگاه «خاطرات رنگیافته» به این دوره پایان داد و طی این یکسال در پنج نمایشگاه گروهی حضور داشته و همواره آثارش با توجه بسیار مخاطبان مواجه شده است.
نخستین کنش هنری انسان در معنای اکنونی هنر را باید نقاشی نام نهاد و از این منظر داور یوسفی سعی در غور و تامل در این نقشمایه¬های سرنمونی دارد. این تفحص حاصل سال¬ها آموزش، تعلیم و کار هنری است، که اصالتی قابل تاکید دارد. اصالت را بازگشت مداوم به خود گفته¬اند. این بازگشت در آثار ارائه شده در این کارنما، صرفا با بازنمایی نقوش و فرم رخ نداده و ترجمان زیست هنرمندانه با سخت¬کوشی و ادراک بودن و شدن در جهانی کنونی است. روابط شاعرانه¬ی عناصر بصری همراه هارمونی فضاهای دو بعدی، یادآور نگاه هستی¬شناختی هنرمندان این اقلیم کهن است. انتقال نشانه¬ها از حوزه شمایلی به گستره¬ی نمادهای معناساز، مسیری است که ادبیات ایران قرن¬ها طی کرده ولی این محور عمیق نظری در نقاشی هویت¬جو مغفول است. این کارنما در مقام بررسی و پژوهش نظری راه¬های تداوم نقاشی ایرانی جایگاهی والا دارد.
جاوید رمضانی
جاوید رمضانی
آثار پیش رو، نگاهی نو و برداشتی متفاوت به مکاتب نگارگری ایران، بهویژه مکتب تبریز است. این پروژه از سال 1376 با نگاهی دیگر آغاز شد و با عنوان رازهای مقدس sacred secrets ادامه دارد. ساختار دو بعدی نگارگری، همراه با تنوع رنگهای درخشان که در هنر ایران موج میزند، چراغ راه من بوده تا دریافتهای خود را به تصویر بکشم. آثار من متاثر از اتفاقات پیرامون، از دیروز تا به امروز است.
آن روزها گذشتهاند؛ آن روزها با تمام شور و هیجان و درد و اندوهها! حالا دیگر ما ماندهایم و نگاههای خیرهای که تکرار میشوند؛ نگاههایی خیره به هیچ!
گویی که پس از تمام آن شادیها و مصائب گذرا، به لحظهای رسیدهایم که دیگر هیچ راهی و حرفی باقی نمانده؛ هیچ مگر خیره شدن به تنهایی و سرنوشت؛ جایی که چندان هوایی برای تنفس نیست و اشیا و آدمها به یک اندازه غریبهاند.
محمود باجلان مدتها در مقابل چهرههایی بیحرکت نشسته و نگاه خیره آنها را بر بوم خود ساخته و پرداخته است. اما خود او نیز همچون آنها در غربت پس از آن روزها گرفتار آمده است.
زروان روحبخشان
گویی که پس از تمام آن شادیها و مصائب گذرا، به لحظهای رسیدهایم که دیگر هیچ راهی و حرفی باقی نمانده؛ هیچ مگر خیره شدن به تنهایی و سرنوشت؛ جایی که چندان هوایی برای تنفس نیست و اشیا و آدمها به یک اندازه غریبهاند.
محمود باجلان مدتها در مقابل چهرههایی بیحرکت نشسته و نگاه خیره آنها را بر بوم خود ساخته و پرداخته است. اما خود او نیز همچون آنها در غربت پس از آن روزها گرفتار آمده است.
زروان روحبخشان
تاغ یا تاخ درختی است با چوبی به قوت، که آتش آن ده شبانه روز بماند.
دهخدا
تاغ بهانهای است برای رضا نصرتی که در بسیاری از آثارش درخت را دستمایه کار قرار داده است. در این مجموعه، نقاش از درخت فراتر رفته و با بیان خاص خود، مرز انتزاع و فیگوراسیون را به چالش کشیده است. درختهای نصرتی هم درختند و هم نیستند؛ همچون عناصر طبیعی که در هیئت شاهدان تاریخی، اسطوره زندگی را روایت میکنند.
درختی چون تاغ شاید منجی صحرای زیست امروز ما باشد؛ آزاد، بخشنده، درمانگر، مقاوم، گرمابخش و روشنی حیات! درخت نصرتی اما بیتاب است و بیطاقت؛ زیرا که تصویری بیش نیست. تصویری از آن چه در تمنای آن می سوزیم. خطوط تاخوردگیها بر وجود غیرواقعی این درختان صحه میگذارد، حال آن که خود، نه خط ناشی از تاشدگی، که نقش خطوطاند به قلم نقاش. هنرمند با حرکت در مرز واقعیت و انتزاع، آثاری در برابر دیدگان ما میگذارد که موضوعشان نه درخت که واقعیت است؛ در آثار نصرتی، درختان تصویرند و تاهای آنها هم تصویر؛ گویی هرچه هست، آنچه باید نیست.
دهخدا
تاغ بهانهای است برای رضا نصرتی که در بسیاری از آثارش درخت را دستمایه کار قرار داده است. در این مجموعه، نقاش از درخت فراتر رفته و با بیان خاص خود، مرز انتزاع و فیگوراسیون را به چالش کشیده است. درختهای نصرتی هم درختند و هم نیستند؛ همچون عناصر طبیعی که در هیئت شاهدان تاریخی، اسطوره زندگی را روایت میکنند.
درختی چون تاغ شاید منجی صحرای زیست امروز ما باشد؛ آزاد، بخشنده، درمانگر، مقاوم، گرمابخش و روشنی حیات! درخت نصرتی اما بیتاب است و بیطاقت؛ زیرا که تصویری بیش نیست. تصویری از آن چه در تمنای آن می سوزیم. خطوط تاخوردگیها بر وجود غیرواقعی این درختان صحه میگذارد، حال آن که خود، نه خط ناشی از تاشدگی، که نقش خطوطاند به قلم نقاش. هنرمند با حرکت در مرز واقعیت و انتزاع، آثاری در برابر دیدگان ما میگذارد که موضوعشان نه درخت که واقعیت است؛ در آثار نصرتی، درختان تصویرند و تاهای آنها هم تصویر؛ گویی هرچه هست، آنچه باید نیست.
ایده ساخت مجموعه حاضر، از روند مفهومی آثار و دغدغه های چند سال اخیر حمیدرضا فتوحی بر آمده است.
بازار اشباع شده از محصولات حاضر و آماده برای مصرف که در چند عنصر ساده شده و انطباق موجود زنده با ذبح صنعتی آن که حکایت از آماده خواری تن پرورانه دارد. به نظر میرسد گفتمان حاکم بر جهان امروز، تلاش برای بی زحمت کردن مصرف صرف است.
حمین هوالی، آغاز و پایان پارودیک وضعیت انسانی است، که غریزه اش را پیش گرفته و غرق در توهم و شعار به خود می پیچد. وجد جنسی، بهره جویی های افراطی، اختلالات ادراکی و تکثیر در تمام سطوح و طبقات اجتماعی از ویژگی های موقعیت خلق شده است. فتوحی، خویش را در معرض مرضی می بیند که خود نیز عامل انتقال آن است؛ او نیز از اهالیِ همین حوالی است
بازار اشباع شده از محصولات حاضر و آماده برای مصرف که در چند عنصر ساده شده و انطباق موجود زنده با ذبح صنعتی آن که حکایت از آماده خواری تن پرورانه دارد. به نظر میرسد گفتمان حاکم بر جهان امروز، تلاش برای بی زحمت کردن مصرف صرف است.
حمین هوالی، آغاز و پایان پارودیک وضعیت انسانی است، که غریزه اش را پیش گرفته و غرق در توهم و شعار به خود می پیچد. وجد جنسی، بهره جویی های افراطی، اختلالات ادراکی و تکثیر در تمام سطوح و طبقات اجتماعی از ویژگی های موقعیت خلق شده است. فتوحی، خویش را در معرض مرضی می بیند که خود نیز عامل انتقال آن است؛ او نیز از اهالیِ همین حوالی است
تن میدان نبرد است؛ محل وقوع حوادث. تن ساخته میشود و میسازد. تن امتداد مییابد، کامل و گاه ناقص میشود. پیر میشود و میمیرد.
این آثار در ادامۀ جست و جوی من در بازنمایی انسان است: تن در قسمتی از متن گستردۀ آن و تجربۀ زیستهاش.
هر نقاشی با روایتی از یک طراحی، یادداشت، عکس یا ویدئو آغاز شده و به تصویری از رابطۀ تن با خود، دیگری، اشیا و محیط پایان یافته است.
گسترش حدود تن، در مرز انتزاع و روایت اجزا تن، دلیل اصلی پدید آمدن این مجموعه بوده است.
احسان ارجمند | تیر 1398
این آثار در ادامۀ جست و جوی من در بازنمایی انسان است: تن در قسمتی از متن گستردۀ آن و تجربۀ زیستهاش.
هر نقاشی با روایتی از یک طراحی، یادداشت، عکس یا ویدئو آغاز شده و به تصویری از رابطۀ تن با خود، دیگری، اشیا و محیط پایان یافته است.
گسترش حدود تن، در مرز انتزاع و روایت اجزا تن، دلیل اصلی پدید آمدن این مجموعه بوده است.
احسان ارجمند | تیر 1398
از آدم به آرمان شهر و در پی به خانه رسیدم. خانه اى كه شايد نشاني اش از ديرباز بر خاطراتم نقش بسته باشد. این خانه، این شهر، این ناکجا آباد، به سادگی و نه در پهنه ای هزار لایه، در فراق آدمى شکل میگیرد، تهی از قصه های روزمره و درد و لبخند های ناگزير.
گويی به مصیبتی گرفتار و شاید نه، نمیدانم … سنگ روییده است از میان دیوارهای فروریخته.
حرفها را میشنود و جان میگیرد
سنگ صبوری می کند
به گیاه رخصت پا گرفتن میدهد
و دیگر سنگ، سد راه نیست
که خود بستری است برای زیستن
ژیلا کامیاب
گويی به مصیبتی گرفتار و شاید نه، نمیدانم … سنگ روییده است از میان دیوارهای فروریخته.
حرفها را میشنود و جان میگیرد
سنگ صبوری می کند
به گیاه رخصت پا گرفتن میدهد
و دیگر سنگ، سد راه نیست
که خود بستری است برای زیستن
ژیلا کامیاب
حبیباله صادقی، شاعر شرقی رنگها و استاد مسلم بهکاربردن ابزاریست که با آن نقش میزند. تسلط او بر تکنیک اجرایی اثر و ساماندهی عناصر نقاشی، مثالزدنی است. او مولف تاثیرگذاریست که با زبان و بیان متعدد و متنوعی، از رئالیسم تا سوررئالیسم، از اکسپرسیونیسم تا آبستره، سخن گفته است؛ در برخی از آثارش بیش از آنکه بر ویژگی های روایی و محتوایی تکیه نماید، بر رویکردهای فرمالیستی تاکید دارد. آثار چند نمایشگاه اخیرشف نشان می دهد این نقاش دوست داشتنی، بر تطبیق فرم با نعتای مورد نظرش پای می فشارد. مصطفی گودرزی/ اردیبهشت 98.
گاه پيش مى آيد كه اثر يك نقاش جوان، به واسطه ى تكنيك يا جزئياتى خاص، بيننده را به هنرمندى در گذشته ارجاع دهد. اما نقاشى هاى باريلارو فقط به اين نگاه خلاصه نمى شود. توانايى وى در به تصوير كشيدن سلسله ى عواطف، مخاطب را به گستره ى پهناورى از جهان می كشاند. ويژگى بارز كار او در توانايى اش براى بيان اين عواطف نهفته است؛ شيوه اى كه به عميق ترين شكل، امکان نمایش احساسات را به هنرمند مى دهد. در ، حاصل الهام نقاش جوان ايتاليايى و مهارت او براى مواجه كردن ما با عمق اثرش به صورتى بداهه به هم مى رسند. همچنین مى توان هماهنگی میان باریلارو با خصايص گوتيك آثار نويسنده ى آلمانى، ارنست تئودور آمادئوس هافمن را به ويژه در مجموعه ى (١٨١٦-١٨١٧م) مشاهده کرد. این نويسنده، نقاش و موسيقى دان آلمانى با رمان هاى پرباری كه به واسطه ى حزن و اندوهى عميق به دل ها نفوذ مى كرد اين توانايى را داشت كه با كلام خود انسان ذاتاً محدود و منزوى را به تصوير بكشد؛ مسائلى كه اين دو-باريلارو و هافمن- مطرح مى كنند به سنتزى تمجيدآميز از هویت روايى آن ها بدل مى گردد. تمرکز بر اين وجه از كار …
زندگی غائله¬ای بیش نیست؛ با تمام رخدادهایی که جهان پیرامون و بازیگران روزگار، به نام سرنوشت بر ما حاکم می¬کنند. بشر مست دانش حقیرانه¬اش، هزاران هراس را بر جانش مسلط کرده؛ گویی عقل بشر که او را بر دیگر موجودات برتری بخشیده، بلای جانش شده و به حکم عقلانیت جبری، نابودی¬اش ناگزیر شده است. در این تاریکی روزگار، در نقطه¬ای که ایستاده¬ایم، عدالت همچون خورشید در حال غروب است. بشرِ بلاتکلیف در تیرگی، طالب نور است اما از هراس گرمای آتشی که خود افروخته به جست¬و جوی سایه برمی¬خیزد. انباشت عدم دانش خود را پشت واژگان بسیار پنهان می¬کند و برای پوشاندن نادانی خود دائم خیال می¬پرورد و تعاریف نادانسته¬هایش را تغییر می¬دهد و به خیالش در مسیر تکامل است.
سرگشتگی بی¬پایان در این غائله آیا از خرد است؟
سرگشتگی بی¬پایان در این غائله آیا از خرد است؟
من در خودم شخصیتهای گوناگون خلق میکنم. اشخاص را مدام کشف میکنم. هر یک از رویاهای من، همین که خیالانگیز جلوه کند، تجسمی از خویش در وجود شخص دیگر است. و اوست که غرق در رویاست، نه من. برای اینکه بتوانم خلق کنم، خود را ویران کردم، چه بسا خودم را به خویشتن خویش تسلیم کردم، که من در وجود خودم جز به شکلی بیرونی وجود ندارم. من صحنهای جاندارم که، بازیگران گوناگون بر روی آن ظاهر میشوند و نمایشنامههای گوناگونی به اجرا در میآورند.) فرناندو پسوآ، دلواپسی، صفحه 74)
هزاران حرف و حدیث از خیالم گذشت اما در نهایت این بخش از کتاب بود که بیان کاملی از من شد و البته "آن"ی که در پس آثار نهفته است. کیومرث هارپا/ دی 1397
هزاران حرف و حدیث از خیالم گذشت اما در نهایت این بخش از کتاب بود که بیان کاملی از من شد و البته "آن"ی که در پس آثار نهفته است. کیومرث هارپا/ دی 1397
انطباق
در تمام این سال ها، تلاش کرده ام که دستم بر ضربان مردم سرزمینم باشد و به شیوه ی خود، بازنمای وضعیتی باشم که آن را تجربه می کنم. تلاش کرده ام نمایشگر فشردگی تاریخی و انباشت بحرانی باشم که در آن زندگی می کنیم و در این گذر، مدتی است که اولین واژه ای که با نگاه به ایران این سال ها و سال های دورتر به ذهنم خطور می کند، واژه ی "انطباق" است. گویی رنج های طولانی و بی ثباتی های پی در پی و تحولات سریع، مکانیزم ناخودآگاه انطباق را در ما فعال کرده است تا بتوانیم به حیات خود در بستر تاریخی و اجتماعی پر تنش ادامه دهیم. مجموعه ی حاضر نقش هایی از خود ماست. مایی که رنج می کشیم و زخم می خوریم و آن را می پذیریم و ادامه می دهیم. جغرافیای خشک و کویری ما، جغرافیای تطابق است و گویی این پیشانی نوشت ماست که رنج را و خون را بپذیریم و ادامه دهیم. سعید رفیعی منفرد دی ماه 1397
در تمام این سال ها، تلاش کرده ام که دستم بر ضربان مردم سرزمینم باشد و به شیوه ی خود، بازنمای وضعیتی باشم که آن را تجربه می کنم. تلاش کرده ام نمایشگر فشردگی تاریخی و انباشت بحرانی باشم که در آن زندگی می کنیم و در این گذر، مدتی است که اولین واژه ای که با نگاه به ایران این سال ها و سال های دورتر به ذهنم خطور می کند، واژه ی "انطباق" است. گویی رنج های طولانی و بی ثباتی های پی در پی و تحولات سریع، مکانیزم ناخودآگاه انطباق را در ما فعال کرده است تا بتوانیم به حیات خود در بستر تاریخی و اجتماعی پر تنش ادامه دهیم. مجموعه ی حاضر نقش هایی از خود ماست. مایی که رنج می کشیم و زخم می خوریم و آن را می پذیریم و ادامه می دهیم. جغرافیای خشک و کویری ما، جغرافیای تطابق است و گویی این پیشانی نوشت ماست که رنج را و خون را بپذیریم و ادامه دهیم. سعید رفیعی منفرد دی ماه 1397
انعکاس ذهن احمد وکیلی از جمله هنرمندانی است که سابقه و تجربه ی بسیار در طراحی و چاپگری دارند. او در این زمینه به قالب و فیگوراسیون خاص خود دست پیدا کرده است. وکیلی طراح و نقاشی است که اغلب، پیکرهایی اساطیری در فضاهای نمادین را به تصویر کشیده است. این در حالی است که دغدغه ی طبیعت و نسبت نقاش با آن، همواره در آثار وی به چشم می خورد. احمد وکیلی طی دو سال گذشته با تمرکز بر طبیعت، به نحوی کوشیده با طبیعت گفت و گویی برقرار کند. در همین روند با مطالعه و تمرین آن در نقاشی، به ترکیبی از پیکرهای انسانی و مناظر و عناصر طبیعت رسیده است که توأمان فضای بصری بیانگر و انتزاعی را در برابر دیدگان بیننده قرار می دهد. چنان که گاه تشخیص درخت و کوه از انسان در آثار وی دشوار می نماید. گویی که طبیعت صرفاً ابژه نیست و آن فیگوراسیون اساطیری همچنان غالب است و طبیعت منعکس شده در نقاشی های او از آینه ی چنین ذهنی بازتابانیده می شود. بدین ترتیب در این نقاشی های وکیلی با بازنمایی طبیعت، آن گونه که هست، مواجه نیستیم؛ چنان که می بینیم تمایل به تجرید، بیانگری عاطفی و آنی دریافت …
حکایت شیرین ایرج اسکندری هنرمندی است که در سال های انقلاب، تحت تأثیر استادانی چون بهمن بروجنی، به نقاشی فیگوراتیو و اجتماعی روی آورد و در همان دوران و نیز در سال های جنگ ایران و عراق، نقاشی های دیواری وی با مضامین انقلاب و جنگ در اذهان ما نقش بسته است. اما پس از جنگ و در طول دهه ی 1370 خورشیدی، اسکندری با مطالعه و تمرکز بر تاریخ نقاشی مدرنیستی به تجربیاتی در حوزه ی نقاشی انتزاعی پرداخت. او که از قبل به هنر و فرهنگ گذشته ی ایران علاقه مند بود، با تمرکز و مطالعه بر نقوش و مضامین کهن، آثار نمادینی را در طول دهه های بعد خلق کرد. حکایت شیرین هم در امتداد رویکرد وی در ترکیب و تلفیق قواعد هنر مدرن با مضامین و نقش مایه های نمادین ایران زمین شکل گرفته و حاوی تضادی معنادار میان روایت تصویری و مواد و تکنیک به کار رفته در آثار است. چکیده نمایی هایی از داستان های مشهور ادبیات فارسی در قالبِ فرم ها و تقسیمات هندسی و تخت نمایی تک رنگ و آشکارا مدرنیستی، آن هم با موادی زمخت و تکنیکی دشوار، حکایتی چند لایه و پرکنایه است که ظاهراً به داستان خسرو و شیرین یا شیرین …
از زمانی که گونه ی انسان در این جهان پدیدار شد، پیکرک هایی کوچک از سنگ و چوب تراشید و نیازها و آرزوهای خود را در آن ها مجسم کرد؛ از الهه مادر و زمین تا خدای جنگ و آسمان. از زمانی که به زبان و تکلم دست یافت، در راستای آموزه های ادیان چندخدایی، مجسمه هایی بزرگ با هیبتی انسانی در ترکیب با اندام شیر و بال عقاب و امثال آن ساخته شد تا شاید نیروی لازم برای تسلط بر جهان را به ارمغان آورد. انسان در روند منتج به یکتاپرستی به ساخت مجسمه های بزرگان دین روی آورد که همچنان نشانه هایی از عالم بالا را در خود داشتند. در امتداد انسان مداری مجسمه ها احوالات انسان مدرن و مسلط به جهان را ازنمایی کردند. نکته ی حاشیه ای اینجاست که تقریباً همه ی این مجسمه ها از سنگهای سخت ساخته شده و بناست تا ابد ماندگار باشد و بماند.امروز اما مجسمه ها ی پیکرنما، همچون وضعیت انسان معاصر، چندپاره، تکه تکه، آشفته، پرکنایه و طنزآمیز است. گویی استحاله ای فراگیر همه را گرفتار کرده است؛ پیکرهایی کوچک و بزرگ، متناقض نما، که گاه عجایب المخلوقاتی به نظر می رسندو گاه مشمئزکننده و گاه خنده …
نمایشگاه نقاشی های جمشید حقیقت شناسادراک استعلایی و صورت¬های شنیداری جمشید حقیقت شناس نقاش نیست، او «تاویل گر امر دیدار» در «زمان متصل» است. زمان متصل درگذشته و آینده نمی¬افتد و«آنِ مدام» است. همین ویژگی او را مستثنی می¬کند تا به نقاشی به عنوان یک گزارش جامع از وضعیت هستی، انسان، حیوان¬ها، پرندگان، گیاهان، حروف، اعداد و اشیا در «صور معلق» میان «ابژه گشتگی» و «سوژه بودگی» توجه کند؛ که شاید راهی برای ایستادن هر کس یا هر شی در «صورت ازلی» بیابد. جمشید حقیقت شناس به عنوان «خود تجربی» در «نمایشگاه بیست هجده» هیچ تمنایی ندارد، چیزی خلق نمی¬کند، حتی پیشنهاد یا سوالی ندارد؛ خود را کنار می¬کشد و آینه¬ای در دست می گیرد تا رویدادها و عادت¬های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی را که همواره در تکرار، انسان ایرانی و هستی پیرامون او را احاطه کرده است، نمایان گردند. حقیقت شناس از قدرت تکنیکی بی¬نظیر خود بهره می¬گیرد تا همچون نوح از هر چیز که زاد و ولد می¬کند وحال تاریخی را مداومت می-بخشد، چیزی در آینه ببیند و از این حیث آینه وی شی مدرک است و تصاویر را در …
بلندای تپه¬ای در قصرشیرین به عنوان سرزمین مادری و خانه¬ی من در سال 59 فرو ریخت. چنین است که خانه برای من هیچگاه مفهوم یا مکانی موجود و ملموس نیست، بلکه همیشه ایده¬ی خانه به¬مثابه¬ی نوعی «فقدان»، موجودیت خود را به من یادآوری کرده است. مفهوم و موجودیتی مهم که هویت و ماهیت مرا به همان نسبت در فقدان خود تعریف می¬کند. خانه برای غیرمهاجر، امری ممکن و بدیهی است، چیزی که برای یک مهاجر در آرزوی «آن¬جایی دیگر» همواره به تعویق می¬افتد.
مهاجرت هرگز برای من پایان نیافت و عنوان خانه¬ی ازدست¬رفته، صفتی تحقیرآمیز شد دال بر آواره بودن و تعلق نداشتن به حدودی که برای یافتن خانه به آن چنگ می¬زدیم. این تجربه¬ای است که آتش جنگ آن را رقم زده و می¬زند؛ ویرانی خانه در ابعادی فراتر از آن¬چه که من از دست داده¬ام.
مهاجرت هرگز برای من پایان نیافت و عنوان خانه¬ی ازدست¬رفته، صفتی تحقیرآمیز شد دال بر آواره بودن و تعلق نداشتن به حدودی که برای یافتن خانه به آن چنگ می¬زدیم. این تجربه¬ای است که آتش جنگ آن را رقم زده و می¬زند؛ ویرانی خانه در ابعادی فراتر از آن¬چه که من از دست داده¬ام.
پیکرک¬های ساوالان توده¬های انسان مانندی را باز می¬نمایند که ساکت و ساکن در گستره¬ی دشتی ناکجا به افق خیره مانده¬اند. در نگاهی زیرچشمی گاه شواهدی از چهره¬هایی آشکار می¬شود؛ و بعد به ناگه همه چیز از نظر محو و دور می¬شود. توده¬هایی گنگ، در فضای مه¬آلود و بی¬جغرافیا، در نوری ملایم و بی¬زمان، از هر نشانه¬ای که خط و ربط آن¬ها را آشکار کند می¬گریزند. چه برای آن¬ها که توده¬ها برایشان هیچ صبغه¬ی آشنایی ندارد و چه برای آن¬ها که کوره راه¬های بی¬رنگی از داش¬باباهای اسطوره¬ای و تاریخی می-جویند، این صحنه¬ها معنایی جز یک معرکه آخرالزمانی ندارد؛ تمام پیوند¬های معنابخش گم شده¬اند. صحنه نمایشی از وضعیتی است که شاید پیش و شاید پس از رخ دادن فاجعه ثابت مانده باشد. آنچه باید از رخدادها روایت بسازد، منظر دید اندیشه¬ورزی است که پیوندی علّی میان آن رخدادها برقرار کند. در اینجا اما منظر دید هنرمند، منظری اندیشه¬ورزانه نیست؛ و نه پی¬جویی خط و ربط¬های معنایی و علّی میان پیکره¬ها و صحنه¬ها، روایتی برای مخاطب می¬سازد. اینجا ساوالان روایت نمی¬کند؛ او نیز …
مجموعه ی روشنی گل¬ها شامل تابلوهایی با تکنیک ترکیب مواد و اکریلیک در اندازه¬های متفاوت است. در اغلب آثار وی تأثیرات نگارگری و مضامین ادبیات ایرانی قابل پیگیری و مشاهده است، چنان که در بخشی از استیتمنت این نمایشگاه آمده¬است: "در اغلب آثار این مجموعه که در امتداد نقاشی¬های پیشین وی شکل گرفته¬اند، با استناد به سنت نگارگری، تمایل به ثبت لحظه¬ای از روایت مکتوب به چشم می¬خورد. این در حالی است که ابعاد و نیز ضرب قلم و تکنیک از سنت فاصله گرفته و فضای بصری متفاوتی را به نمایش می¬گذارد. کاویان در راستای پرداختن به روایتی شخصی، از مضامین داستان¬های مشهور ادبیات ایرانی استفاده کرده و با مواد و مصالح مختلف و کلاژ و ضرب قلم¬هایی اکسپرسیو و آنی، طبیعتی عاطفی و اکسپرسیو در تقابل با روایت روابط عاطفی ساخته و پرداخته است.» میترا کاویان در سال 1342 هجری شمسی در اصفهان چشم به جهان گشود. وی که دانش آموخته¬ی کارشناسی ارشد نقاشی از دانشگاه آزاد تهران است، عضو انجمن نقاشان ایران و داور نمایشگاه بین¬المللی عکس ایتالیا نیز بوده¬است. کاویان سابقه¬ی شرکت در …